تسلیم نشو و هرگز دست از مبارزه بر ندار
۲۹ اکتبر ۱۹۴۱، وینستون چرچیل یکی از مشهور ترین سخنرانیهای خود را در مدرسه سابقش هارو ایراد کرد. به یادماندنی ترین جملات این سخنرانی چین اند:
«هرگز تسلیم مشو، هرگز تسلیم مشو، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز نه در هیچ مسئلهای، چه سترگ و بزرگ و چه کوچک، چه عظیم و چه پیش پا افتاده مگر آنگاه که تسلیم اصول شرافت و تدبیر و عقل شوید. هرگز در برابر زور سر خم مکن؛ هرگز در برابر قدرت ظاهراً شکست ناپذیر دشمن عقب نشینی مکن.»
برای درک اهمیت این سخنرانی ضروری است به بافت تاریخی آن توجه کنیم. جنگ از دو سال پیش در جریان بود. فرانسه به همراه بسیاری کشور های کوچک تر به تصرف نازی ها در آمده بود. اتحاد شوری تحت حملهی گستردهی آلمان در حال فروپاشی بود. آمریکا تلاش داشت فرزندانش را به جنگ نفرستد (حمله به پرل هاربر پنج هفته بعد رخ داد). بریتانیا عملاً تنها سد در برابر طغیان جاه طلبی هیتلر بود. روزگار هنوز تاریک و سهمگین بود؛ گرچه پرتوهای امیدی دیده میشد، اما پیروزی هنوز به هیچ وجه قطعی نبود. هنوز ابتکار و فشار در دست آلمان بود.
هنگامی که چرچیل در برابر تالار مملو از پسران جوانی سخن میگفت که به زودی ممکن بود در قامت سرباز، با گلولههای دشمن مواجه شوند، و نیز در برابر مردم وحشت زدهی بریتانیا که زیر آوار بمباران های سهمگین لوفت وافهای آلمان و گزارشهای تیرهی مطبوعات در هراس و اضطراب فرو رفته بودند، کلمات او نه از جنس تسلی، بلکه از جنس هشدار و تشویق بود؛ هرگز تسلیم مشو.
نه تنها که دعوت به بردباری نبود، بلکه فراخوانی به شجاعتی بی امان و روحیهای بود که جسورانه به دل دشمن میتازد.
ما در وضعیت جنگی هستیم
هنگامی که عیسی مسیح خداوند ما را به شاگردی فراخواند، نه فقط ما را از سلطهٔ تاریکی رهانید (کولسیان ۱:۱۳)، بلکه ما را به صف ارتش خود در نبرد علیه تاریکی فراخواند (افسسیان ۶: ۱۱ – ۱۲؛ دوم تیموتائوس ۲: ۳). جنگ، در این جا صرفاً یک استعاره برای واقعیت روحانی نیست؛ بلکه خود آن واقعیت است. اگر قرار باشد که چیزی در این میان استعاری باشد، این جنگ زمینی است که تصویری ناقص و محو از نبرد روحانی به شمار میرود؛ یا به بیان دقیقتر، جنگ زمینی، یکی از سهمگینترین جلوههای جنگ روحانی در عالم مادی است.
اگر باور نکنیم که در جنگ هستیم، یا برای آینده آماده نخواهیم بود، یا نسبت به گذشته دچار سرخوردگی و بد فهمی خواهیم شد. در جنگ، درگیری، رنج، خطر و مشقت، وضعیت طبیعی و رایج است. کتاب مقدس نیز به تمامی پیروان وفادار مسیح هشدار میدهد که باید انتظار چنین شرایطی را داشته باشند (یوحنا ۱۶: ۳۳؛ دوم تیموتائوس ۳: ۱۲)، زیرا ما چونان گوسفندانی در میان گرگان زندگی میکنیم (متی ۱۰: ۱۶) و در سرزمین دشمن ساکن هستیم (اول یوحنا ۵: ۱۹). اگر نپذیریم که در حال جنگیم، دائماً در تلاش خواهیم بود تا با شیطان صلح بر قرار کنیم، در حالی که گمان میکنیم کار درستی انجام میدهیم.
با وجود هشدار های پیوستهٔ چرچیل در طول دهه ۱۹۳۰ نسبت به تهدید فزایندهٔ آلمان، اغلب رهبران بریتانیا این هشدار ها را انکار کرده و چرچیل را به جنگ طلبی متهم کردند. در نتیجه، آنان افکار عمومی بریتانیا را به نوعی امنیت کاذب سوق دادند. در سال ۱۹۳۸، نخست وزیر، نویل چمبرلین، توافقی با هیتلر امضا کرد و پس از بازگشت به خانه، اعلام نمود که «صلح برای زمانهٔ ما حاصل شده است.» اما کمتر از یک سال بعد، بریتانیا در حالی که به هیچ وجه آمادگی نداشت مجبور شد با آلمان اعلان جنگ دهد.
ما نیز اکنون در وضعیت جنگی قرار داریم، نه در صلح. ما باید نشانههای زمان را تشخیص دهیم (متی ۱۶: ۳). لازم است تا با بصیرت کتاب مقدسی، حرکات دشمن را زیر نظر بگیریم و از نقشههای او بی خبر نباشیم (دوم قرنتیان ۲: ۱۱). بدیهی است که منظور من انسانها نیستند، بلکه حکومتها و قدرتها، یعنی «نیروهای شر در جاهای آسمانی» هستند (افسسیان ۶: ۱۲). اکنون زمان آن نیست که صلحی برقرار کنیم؛ اکنون زمان مشارکت در جنگ است.
انتظار برای نبرد
آنانی از ما که در مناطق مرفه جهان زندگی میکنند، باید تلاش کنند تا زندگی را همچون جنگ ببینند. رفاه، ذهن ما را برای آسایش شکل میدهد. ما را عادت میدهد که وفور، راحتی، فراغت و سرگرمی را انتظار بکشیم. ما را تشویق میکند که در پی امنیت مادی باشیم.
اما یک سرباز نه زندگی متعادل دارد و نه امنیت پایدار. او زندگیای متمرکز بر فداکاری راهبردی را پیش میبرد. تنها هدف فراگیر او، پیروزی در راه آرمان است.
در زمان صلح، مردم انتظار صلح دارند. حملهٔ دشمن، برای کسی کهک انتظار صلح دارد، شوک آور است. اما در زمان جنگ، سربازان انتظار جنگ دارند. ممکن است دشمن حملهای غافلگیرانه ترتیب دهد، اما سربازان وقوع حمله شگفت زده نمیشوند. چنین است ماهیت جنگ که دشمن حمله میکند؛ سرباز میجنگد. جنگیدن، حرفهٔ یک سرباز است، هرجا که مستقر شده باشد و هر مأموریتی که به او واگذار شده باشد.
در زمان صلح، انسان به امور مدنی و دغدغههای شخصی و خانوادگی خود میپردازد؛ هر آنچه که رفاه و پیشرفت او را بیشتر تضمین میکند. اما در زمان جنگ، نباید خود را درگیر چنین مشغولیتهایی کنیم، زیرا به هدفی برتر و فراگیر تر که پیروزی است وقف شدهایم (دوم تیموتائوس ۲: ۴).
عیسی آمد تا صلحی ممکن سازد، میان خدای قدوس و انسان گناهکار، و نیز میان مردمان نجات یافته از هر قوم و ملیتی (افسیان ۲: ۱۴ – ۱۶). اما او نیامد تا برای ابلیس و آنان که خود را به او سپرده اند، صلحی زمینی به ارمغان آورد؛ بلکه شمشیر (متی ۱۰: ۳۴).
و ما که پیرو او هستیم، تنها فراخوانده نشدهایم که صلیب خود را برداریم (لوقا ۹: ۲۳)، بلکه باید شمشیر روح و سلاح تمام عیار خدا را نیز به تن کنیم (افسسیان ۶: ۱۰ – ۱۷). زیرا ما باید بجنگیم.
تشویق واقعی چگونه بیان میشود؟
یک سال پیش از سخنرانی خود در هارو، در روزگاری بس تیرهتر و دشوارتر، و بلافاصله پس از نجات قهرمانانه ۳۳۵ هزار سرباز بریتانیایی و فرانسوی از چنگال آلمانها در نبرد دانکرک، وینستون چرچیل با کلماتی سرشار از عزم و اراده، به پارلمان و مردم بریتانیا، و همچنین تمام جهان، چنین دلگرمی داد:
«حتی اگر سرزمینهای پهناوری از اروپا و بسیاری از دولتهای کهن و نامور، به چنگ گشتاپو و تمام ابزار نفرت انگیز حاکمیت نازی افتاده باشند یا بیفتند، ما نه سست خواهیم شد و نه از پای خواهیم نشست. ما تا به انتها پیش خواهیم رفت، در فرانسه نبرد خواهیم کرد، در دریاها و اقیانوسها خواهیم جنگید، با اعتماد به نفس فزاینده و قدرتی رو به رشد در هوا پیکار خواهیم نمود، از جزیره مان دفاع خواهیم کرد، هر بهایی که شده باشد، در سواحل رزم خواهیم کرد، در میدانهای فرود خواهیم جنگید، در کشتزارها و خیابانها مبارزه خواهیم نمود، در تپهها خواهیم جنگید؛ ما هرگز تسلیم نخواهیم شد.»
فریاد واقعی تشویق چنین است. دلگرمی تنها تسلی بخشی و تشویق لطیف و زیبا به کسانی که رنج دیده اند نیست، بلکه تهییجی قدرتمند برای آنان که دلشان لرزان است. اینگونه باید در دوران جنگ، به ویژه آن هنگام که سایهی شر بر ما سایه افکنده است، با یکدیگر سخن بگوییم. این زمان تسلیم شدن به ترس نیست. وقت یأس و نا امیدی نیست. این زمان برای عزم راسخ است. این نه وقت خودنمایی و فخر فروشی است، بلکه زمان تصمیمی فروتنانه، متکی بر اعتماد به مسیح، ریشه دار در کلام خداوند، و آکنده از روحالقدس است. اکنون زمان جسارت مقدس و پاک مسیحی است.
جایگاه خود را حفظ کنید
ما در وضعیت جنگی به سر میبریم. این جنگ با نیروها و آثار قدرتهای جهنمی، به راستی که ماهیتی جهنمی دارد. نبرد،در ابعاد گوناگون، زشت، بی رحم، سردرگم کننده و خشونت آمیز است. تاریکی فعلی در تلاش است تا ما، عزیزانمان، و تا آنجا که ممکن است دیگر مردمان جهان را، هم از نظر جسمانی و هم روحانی، نابود سازد.
با این حال، دلایل ما برای امیدواری به مراتب فراتر از امید بریتانیا در آغاز دههٔ ۱۹۴۰ است. پیروزی تضمین شده است. دشمن اگرچه از جبهههای متعددی حمله میکند، اما در عین حال در حال عقب نشینی نیز هست. پادشاهی آسمان در طول دو هزار سال گذشته به پیشروی ادامه داده است و این روند تا زمانی که شمار کامل مقدسان از اسارت شیطان رهایی یابند، بدون وقفه ادامه خواهد داشت (اول تیموتائوس ۲: ۴؛ رومیان ۱۱: ۲۵؛ مکاشفه ۶: ۱۱).
هر یک از ما جایگاهی داریم که از سوی خداوند به ما سپرده شده است. مهم نیست که این پُست تا چه حد برجسته است. مهم نیست که دشواری آن تا چه اندازه است یا شدت نبرد در آن نقطه چقدر است. حتی مهم نیست که در آن نبرد بمیریم یا زنده بمانیم، زیرا به طور نهایی نجات خواهیم یافت (لوقا ۲۱: ۱۸). آنچه اهمیت دارد، قضیهٔ پروردگار است؛ زندگی ما اکنون وقف این هدف نهایی شده است.
پس با تمام توان، در جایگاهی که به تو سپرده شده است ایستادگی و مقاومت کنید؛ هر چه که باشد، با هوشیاری کامل و تعهد بی وقفه مسئولیت خود را به انجام برسانید. غلفت مورزید، نام فرمانده را خدشه دار مکنید، کار او را مختل نکنید، و با مشغول شدن به امور دنیوی یا گناه آلود به یاران و همسنگران خود آسیب نرسانید (دوم تیموتائوس ۲: ۴).
در موضع خود باقی بمانید تا زمانی که دستور انتقال صادر شود. وقتی آن دستور رسید، جایگزین خود را به بهترین شکل خدمت کنید، سپس سلاح های خود را بردار و به مأموریت بعدی، حتی اگر گمنام و نا شناخته باشد، رهسپار شوید. یا اگر هنوز فراخوان نیامده، با صبر و دعا منتظر بمانید، هر قدر هم که طول بکشد. در خدمت فعال باقی بمانید تا آن هنگام که مرخصی از جانب پروردگار صادر گردد (دوم تیموتائوس ۴: ۶ – ۸).
و آن جنگ نیکو را بجنگ (اول تیموتائوس ۶: ۱۲). بجنگ! تا آنجا که به ما مربوط است، با همه در صلح باشیم (رومیان ۱۲: ۱۸). اما با نیروهای شرارت روحانی تا پای جان نبرد کنیم چرا که هرگز نخواهیم مرد (یوحنا ۱۱: ۲۶). اگر دشمن ساحل را تصرف کرد، در دشتها با او بجنگیم؛ اگر دشت را گرفت، در کوچه و پس کوچهها با او بجنگیم و تسلیم نشویم.
و به فرمانده عالی رتبهٔ خود که همه استراتژیها و آرایش نیروها در دست اوست، اعتماد کنیم. او به درستی میداند که چه میکند و دشمن را فرو خواهد کوبید. وظیفهٔ ما آن است که در موضع خود وفادار بمانیم و تصمیم بگیریم که هرگز، هرگز، هرگز تسلیم نشویم.
جان بلوم (Jon Bloom) یکی از بنیانگذاران مؤسسهٔ (Desiring God) است. او بیش از ۷۵۰ مقاله نوشته و هماکنون بهعنوان یکی از اعضای هیئتمدیره به خدمت خود ادامه میدهد.