خداوند به طرزی شگفت انگیز، در بطن کاستیها و ناتوانایهای ما، تجلی مییابد و قدرت خود را به ظهور میرساند
با وجود اتمام دوره درمان سرطان در ماه مارس، همچنان با سطح قابل توجهی از خستگی مواجه هستم که به طور جدی قابلیتهایم را منحیث استاد تمام و هم چنین در حفظ و توسعه روابط گسترده با دوستان، خویشاوندان و همسایگان، تحتالشعاع قرار داده است.
صادقانه بگویم، تجربه این ضعف گاهی اوقات ناامید کننده بوده، اما به لطف تدبیر و مشیت خداوند، هم برای خودم و هم برای اطرافیانم بسیار مفید واقع شده است. خداوند از انواع ضغفها و محدودیتهای ما استفاده میکند تا نکات مهمی را به ما گوشزد کند و اعتماد ما را نسبت به خودش تقویت بخشد.
۱. ضغف ما به ما یادآوری میکند که زندگی ما کاملاً به خداوند وابسته است
ضعف و ناتوانی، به طور ذاتی و مکرر این واقعیت را به ما نشان میدهد که طول عمر ما محدود و ناپایدار است و سرنوشت جسمانی انسان مثل گیاهی است که پژمرده میشود. ذات چنین وضعیت یاد آور می شود که هر نفس و هر ضربان قلب ما به صورت مستقیم از جانب پروردگار تامین میشود. اوست که تعداد روزهای زندگی ما را مشخص کرده است (ایوب ۵: ۱۴؛ مزمور ۱۶: ۱۳۹). او به عنوان خالق هستی، با قدرت کلامش، تمام موجودات، از جمله زندگی به ظاهر ناچیز اما نهایت با ارزش ما را، پشتیبانی و حفظ مینماید (عبرانیان ۳: ۱). ا ز این رو، حتی واقعیت بنیادین وجود مان را نیز نمیتوانیم به عنوان امری مسلم قلمداد کنیم.
یاد آوری این حقیقت، میوهٔ شکرگزاری و فروتنی را در دل ما میپروراند.
متاسفانه، در بسیاری از موارد، در زمان پیشرفت و کامیابی، مستعد آنیم که وابستگی تام خود به خداوند را در تمام جنبههای زندگی از یاد ببریم (تثنیه ۱۰: ۶ – ۱۲). منابع مالی قابل توجه، درآمدهای کلان، موفقیتهای حرفهٔ و خدمات، سلامت جسمانی، یا حتی جذابیتهای فردی، میتوانند به مأمنهایی بدل شوند که اعتماد ما را در آنها ودیعه نهیم (مزمور ۷: ۲۰). با این حال، زمانی که ضعف ما یادآور وابستگی مطلقمان به خداوند و تدبیر او برای بقای حیات و نفس کشیدن میگردد، صرفِ ادراک این که زندگی ما به مشیت نیکوی او وابسته است، منشأ فرح و رضایت خاطر میگردد.
۲. ضعفهای ما، ما را به یاد وعدهٔ بدنهای جدید در آينده میاندازد.
دردها، ناتوانیها و کاستیهای جسمی، ما را متوجه امیدی میکند که در انتظارش هستیم. بدنی کامل و روحی آٰراسته با جلال ملکوت آسمانی. احساس نزدیکی به پایان زندگی، در واقع تذکری است مبنی بر اینکه بخشی از وجود ما هم اکنون در قلمرو جلال آسمانی قرار دارد. ضعف، اشتیاق به رستاخیز از طریق مسیح را در ما تشدید میکند. چنانچه ج. آی. پاکر بیان می کند که «پیکر جدید ما... به طور کامل با قلب جدید و کامل شدهٔ ما، یعنی طبیعت اخلاقی و روحانی بازسازی شده و شخصیت ما، همخوانی و مطابقت کامل خواهد داشت.» ضعف کنونی ما، عطش ما را برای فرا رسیدن آن روزی که مسیح جسمی نوین به ما ارزانی دارد، افزون میسازد؛ جسمی که «هرگز تحلیل نخواهد رفت، بلکه طراوت خود را برای تمام ابدیت حفظ خواهد کرد.» پاکر تاکید می کند که «امید فرد مسیحی، نه به معنای ضعفِ خوش بینی صرف در شرایط مبهم، بلکه به معنای قوایِ یقین مطلق به آنچه در آینده محقق خواهد شد، درک میشود؛ زیرا این وعده از جانب خود خداوند به صورات قوی و مطمئن داده شده است.»
چنین یادآوریای، در دل مؤمن مسیحی، ریشههایی از امید زنده و استقامت در ایمان را به بار میآورد.
رسالهٔ رومیان ۱: ۵ – ۵ می فرماید کسانی که آموختهاند در رنجهایشان شادی کنند، در خلال مصائب پایدار خواهند بود، به خداوند اعتماد خواهند کرد و در شباهت به مسیح رشد خواهند یافت. این امر بدان سبب است که آنان به رحمت آشتی دهندهٔ خداوند در صلیب مینگرند و به رستگاری کامل و نهایی خود در بازگشت مسیح چشم امید دوخته اند. رومیان ۸: ۲۵ بیان میدارد که آنان که با کار روحالقدس در درونشان، امید به سامان یافتن تمامی خلقت را دارند، با صبر و شکیبایی در انتظار آن میراث خواهند بود.
۳. ضغف، به ما یاد آور میشود که مستحق خشم بودیم، اما در آغوش فیض قرار گرفتیم.
تمامی خلقت، از جمله خود ما، به دلیل گناه نخستین والدین ما، دچار فساد، رنج و ضعف شده است (رومیان ۱۸: ۸ – ۲۱). و هر یک از ما، به تنهایی، به خاطر انبوه گناهان خویش، سزوارا خشم عادلانهٔ خداوند هستیم (رومیان ۲۳: ۳). چه رسد به اندکی رنج در این زندگی. ما شایسته بار جلال نیستیم (دوم قرنتیان ۱۷: ۴)، بلکه مستحق بار خشمیم.
با این وجود، این جهان و زندگی، سرشار از هدایای نیکوی خداوند است. و ما مسیحیان بهترین هدیه، یعنی مسیح را داریم که زندگی و گنجینه ابدی ما است. ما از خشم عادلانه خداوند در امان ماندهایم، بازخرید شدهایم، از سوی خداوند بخشیده شدهایم، با او آشتی کردهایم، پارسا و عادل شمرده شدهایم و به فرزندی خواندگی خانواده او پذیرفته شدهایم. چه فیض بزرگی!
چنین یاد آوری، ثمرهٔ از همدلی و مهربانی در دل میپروراند.
افراد ضعیف، وقتی فیض و صبوری خداوند را نسبت به خود به یاد میآورد، با کمک روحالقدس بهتر میتواند تعالیم افسسان ۴: ۳۲ – ۵: ۲ را عملی کند «با یکدیگر مهربان و دلسوز باشید و همان گونه که خدا شما را در مسیح بخشوده است، شما نیز یکدیگر را ببخشایید. پس همچون فرزندانی عزیز، از خدا سر مشق بگیرید. و با محبت رفتار کنید، چنان که مسیح هم ما را محبت کرد و جان خود را در راه ما همچون قربانی و هدیهٔ عطر آگین به خدا تقدیم نمود.»
۴. ضعف، باعث میشود تا بیشتر به تدبیر و مشیت خردمندانه و محبت آمیز خداوند اعتماد کنیم.
آنگاه که تجربه میکنیم هیچ چیز نمیتواند ما را از روح او جدا سازد، درس اطاعت از خداوند را میآموزیم. خداوند هرگز ما را تنها نمیگذارد و رهایمان نمیکند (یوشع ۹: ۱؛ عبرانیان ۵: ۱۳)، هرچند که سختیها به اوج رسند. در مییابیم که او همیشه، دقیقاً میداند چه میکند و چه نقشهٔ در پس آزمونهای ما دارد، حتی وقتی که ما از درک آن عاجزیم.
پس کمتر از سرنوش محتوم خود گله میکنیم. در تسلیم به ناجی و پروردگارمان، اندکی پایداری بیشتری میآموزیم، فارغ از آنکه چه چیزی سر راه ما قرار دهد. گردنهای سرکش ما، کمی انعطاف پذیر تر میشوند. در فیض و معرفت خداوند رشد میکنیم (دوم پطرس ۱۸: ۳). در کتاب «Finishing Our Course with Joy» پاکر بلوغ روحانی را چنین تعریف می کند «بلوغ روحانی، رابطهٔ عمیق و به خوبی آزموده شده با خدای تثلیثی ما از طریق خداوند عیسی مسیح است، و کیفیتی از رابطه با ایمانداران و بی ایمانان که شامل دغدغه، همدلی، گرمی، مراقبت، حکمت، بصیرت، تمیز و فهم میگردد.»
این تعلیم، ثمرهٔ از توازن در نگرش ما به دیگران به بار میآورد؛ نگرشی که نه دچار خود برتربینی است و نه در دام خوار شماری میافتد.
طیف ایمانداران ضعیف، بسیار گسترده است: از بیماران و معلولان گرفته، تا سالمندان، اقشار کم درآمد، افراد با بهرهٔ هوشی محدود، کسانی که در مشاغل ساده یا کم ارج فعالیت میکند و آنانی که جامعه عملاً آنها را به حاشیه رانده است. اما برخی خردمندترین و دل رحمترین انسانهایی که شانس شاناختشان را داشتهام، دقیقاً در همین دسته بندیها جای میگیرند؛ کسانی که رابطهٔ شان با خداوند آزموده شده و شخصیت شان در مسیر درد، تلطیف گشته است.
ضعف، در واقع به ما میآموزد که بلوغ روحانی، در کیفیتهای نهفته است که دنیا به آن بها نمیدهد. معیارهای جهان، مانند باز دهی یا توانایی سخنوری، با معیارهای آسمانی هم راستا نیستند. خداوند آگاهانه آنچه را که زند بشر بی ارزش است، بر میگزیند تا ارزشهای دروغین را رسوا سازد (اول قرنتیان ۱: ۲۷). بنابراین، به اینان نزدیک شویم، نه تنها برای خدمت، بلکه برای دریافت. زندگی ایشان را به دقت بنگریم، دست خدا رد مسیر شان ببینیم، و از پس محدودیتهای بیرونی شان، به مسیح درونشان نظر کنیم. شهادتشان را با فروتنی بشنویم؛ گواهی بر یکویی، فیض و جلال خداوند.
ضعیفان، جهان را تسخیر خواهند کرد.
در کل کتاب مقدس می بینیم که خداوند دوست دارد تا خودش را به بقیه نشان دهد و اعتماد مردمش را با عمل کرد وجودی و از طریق ضعفها و محدودیتهای آنها بیشتر کند. به ساره و راحیل که بچه دار نمیشدند، موسیِ دست و پا چلفتی، گروه کوچک جدعون، مریم دختر جوان، و پطرس کارگر ساده، فکر کنید. خود عیسی مسیح، همان برهٔ که قربانی شد، در نهایت نشان میدهد که این گوسفندهای آرام هستند که دنیا را میگیرند و برنده میشوند.
حکمت بزرگ – و جالب – صلیب مسیح این است که خدا کسانی را انتخاب میکند که از نظر دنیا احمق، ضعیف، بی ارزش و تحقیر شده هستند تا قویها را توبیخ کند و دهان متکبران را مسدود سازد. خداوند ضعفهای ما را به کار میگیرد تا حقایق بنیادین انجیل را به ما متذکر شود و اعتماد ما را به تدبیر خود پالایش بخشد.
تراویس مایرز (travismyers71@)، یکی از اعضای هیئت تحریریه «ژورنال مسیحیت جهانی» است که توسط موسسه «آموزش رهبران بینالمللی» منتشر میشود. او و همسرش، سوزان، به عنوان اعضای هیئت علمی تبلیغی در «حوزه علمیه باپتیست کامرون» مشغول به خدمت بودهاند.